مهمترین قوانین موفقیت و خوشبختی که میتوانید از مادر من بیاموزید
در هفته گذشته ایمیلی از مادرم دریافت کردم که موضوع آن را “مدرسه موفقیت” انتخاب کرده بود. این ایمیل اینگونه آغاز میشد:
محمد:
ازآنجاییکه تو و همکارانت در مدرسه موفقیت رسالت عشق بی چشمداشت را برای راهنمایی مردم و علاقهمندان به موفقیت انتخاب کردهاید، من هم این نکات را برای استفاده، اقتباس یا رد شدن در اختیار شما قرار میدهم.
در ادامه مادرم نکات و مطالبی را یادآور شده بود، هرچند تمامی آنها ارزش پرداختن و گنجانده شدن در یک مطلب اینچنین را داشتند، اما هر چه با خود فکر کردم به این نتیجه رسیدم که یکی از آن موارد ساده، رُک و البته بسیار مهم بود که واقعاً ارزش اختصاص دادن یک مطلب کامل به خودش را داشت. البته چنانکه در ذهن دارم، مادرم همیشه این نکته را به شیوهای دیگر اما مرتبط هم برایم بیان کرده بود.
پس با اجازه خودش، میخواهم مطلب امروز را بهطور کامل به آن نصیحت از دو جنبه مختلف اختصاص دهم (یک جنبه به شکلی که مادرم بهصورت شفاهی آن را برای من بیان میکرد و یک جنبه دیگر هم آنچنانکه در ایمیل خودش به من باز آن را یادآوری کرد). اگر به مفهوم مدنظر مادر من در این مطلب توجه کنید و آن را سرمشق زندگی خود قرار دهید، به شما قول میدهم که زندگی شادتر و البته همراه با موفقیت بیشتری در زندگی در انتظارتان است.
“حواست به دور و اطرافت باشه.”
در زمان دانشگاه هر بار که قرار میگذاشتیم تا با دوستان و . . . دورهم جمعشویم و تفریح کنیم، مادرم به من میگفت “حواست به دور و اطرافت باشه.” البته به معنای واقعی کلمه من بهشدت آدم با احتیاطی بودم، با دقت رانندگی میکردم و حتی مثلاً در مصرف مواد غذایی مختلف از هر چیزی استفاده نمیکردم. دوستان خوب و مطمئنی داشتم، اما مادرم بههیچوجه آنها را به شکلی من میشناختم، نمیشناخت.
اما منظور مادرم از اشاره به این موضوع، درواقع چیزی فراتر از این قضیه بود. منظور مادر من کنترل تقدیر و سرنوشت بود. اینکه اجازه ندهم دیگران انتخابهایی را برایم انجام دهند، چه در مسائل کوچک یا بزرگ. اگر درست قضاوت کنیم، این موضوع در هر شرایطی که فرض کنیم میتواند صادق باشد:
– اجازه نده کسی مسیر حرفهای و شغلی تو را انتخاب کند.
– اجازه نده شخص دیگری دوستان تو را انتخاب کند.
– در روابط خودت با دیگران بهناحق کوتاه نیا.
– علایق و رفتارهای خودت را تنها به این دلیل که دیگران اینچنین و آنچنان هستند، منطبق با آنها قرار نده.
البته ما موجوداتی اجتماعی هستیم و چنین رفتار کردن، همیشه هم ساده نیست. گاهی اینگونه به نظر میرسد که ما به شکلی برنامهریزیشدهایم که در پی کسب تائید دیگران باشیم، امنیت خودمان را به خطر بی اندازیم و یا از جمع دیگران تقلید کنیم. درواقع هیچکس نمیتواند برای همیشه به این نصیحت وفادار باشد، اما هرقدر بیشتر آن سرلوحه رفتار خودمان قرار دهیم، خوشحالتر و موفقتر خواهیم بود.
“همیشه به یاد داشته باش که اول نوبت کیست؟”
یادم میآید زمانی که در ترمهای اول دانشگاه بودم، تابستانها را بهعنوان غریق نجات کار میکردم، هم درآمد کوچکی داشتم که بخشی از هزینههای تحصیلم را پوشش میداد و هم اینکه برای جامعه خودم مفید بودم، لذت میبردم و بهنوعی هم تفریح بود.
آخرین تابستانی را در ذهن دارم که در کنار دریا این فعالیت را دنبال میکردم، ساحل خیلی شلوغ میشد و اغلب شناگرها در روزهای ناآرام دریا به مشکل میخوردند و ما باید برای نجات آنها اقدام میکردیم.
هرروز صبح که میخواستم برای رفتن به ساحل دریا از خانه خارج شوم، مادر من این نصیحت را به من یادآوری میکرد که: “همیشه به یاد داشته باش که اول نوبت کیست؟”
منظور مادر من خودخواه و خودمحور بودن، نبود! اما با این جمله میخواست به من یادآوری کند که اگر اولازهمه مراقب خودم نباشم، ممکن است دیگر اصلاً کاربردی در کنار ساحل نداشته باشم. امروزه هر وقت که سوار بر هواپیما میشوم، دقیقاً این نصیحت مادرم را به یاد میآورم، آن زمانی که مهمانداران هواپیما یادآور میشوند که در مواقع اورژانس، شما پیش از کمک کردن به هر شخص دیگری اول باید ماسک اکسیژن خودتان را بر روی صورت خودتان قرار دهید.
البته کنایهآمیز بودن این نصیحت بهطور مکرر از طرف مادرم در اینجا مشخص میشد که خودش اصلاً آن را در زندگی خودش رعایت نمیکرد، چراکه در بزرگ کردن فرزندان و نگهداری از خانواده خودش، هرگز خودش را نسبت به بقیه در جایگاه و مقامی بالاتر و ارجح نسبت به بقیه نمیدید. روز مادر بر او و همه دیگر مادرانی که این مطلب را میخوانند، مبارک.
تیم ترجمه مدرسه موفقیت
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.