خودفریبی فصل نهم
او جزء بیست کارمند اولیه شرکت بود.در حال حاضر نیز مدیرعامل این شرکت است.
کیت با رسیدن به کنارم دستش را با صمیمیت به سمت من دراز کرد و گفت: سلام تام از دیدنت خوش حالم.کارها بر وفق مراده؟
همچنان در شوک بودم که گفتم: شما من را بخاطر دارید؟ باور کردنش برایم سخت است.
چطور ممکنه یک طرفدار تیم(کاردینال های سن لوئیس) را فراموش کنم؟ هرگز این اتفاق نخواهد افتاد.تصمیم ملاقات با تو را داشتم.
بگو ببینم تا الان چطور پیش رفته؟ در حقیقت بیشتر کنجکاو تجربه امروزت با باد هستم.
لبخندی زده و گفتم: بجز اینکه متوجه شدم در کوزه هستم مابقیه قضایا خیلی خوب بود.
او هم خندید و گفت: زیاد هم سخت نگیر.واقعیت این است که باد هم توی کوزه است ، حتی من هم توی کوزه هستم.
گفتم: اگر آدم های موفقی مثل تو و باد و همه ما در کوزه هستیم، پس این صحبت ها دیگر چه اهمیتی دارد؟
نکته مهم در اینجاست که ما هیچگاه نمی توانیم ادعا کنیم که کامل هستیم.قطعا با آن نقطه خیلی فاصله داریم.حقیقتا تلاش ما در جهت بهتر شدن است.این بهتر شدن ها در روش و برنامه ریزی هایمان در واقع عملکرد شرکت را بهبود میبخشد.
آنچه که ما آن را کوزه می خوانیم، فضای گمراه کننده و عجیب و غریبی دارد.اما خب تا پایان امروز با نکات بیشتری آشنا خواهی شد.
ولی کیت ، در همین قدم های اول یک مسئله ای وجود دارد که تکلیفم با آن روشن نیست.
کیت با لبخند رو به من کرد و گفت: فقط یک مسئله؟
مسلما نکات بیشتری هم وجود دارند، اما این سوال که انسانها چگونه ابتدا به ساکن تصمیم میگیرند که در داخل و یا بیرون کوزه باشند و یا بهتر است بگویم ، چه عاملی باعث میشودکه دیگران را ، انسان و یا صرفا یک وسیله ، شیئی ببینیم؟
در حقیقت من داشتم به این که چقدر سخت می توان با همسرم(لورا) کنار آمد ، فکر میکردم. این چنین ادانه دادم: منظورم این است که در شرایطی در رابطه با شخصی ، نگاه به او از بیرون از کوزه تقریبا غیرممکن است.حقیقتا غیرممکن است.
کیت گفت: خب برای جواب به این سوال فکر میکنم، باد هم حضور داشته باشد بهتر است.خب رسیدیم.
پایان فصل نهم
منبع:کتاب خودفريبي-ترجمه: زاهد شيخ الاسلامي-پياده سازي و ويرايش: رامبد لطفي-خلاصه توسط مريم درياگرد-تيم ترجمه مدرسه موفقيت
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.