بیشعوری فصل چهارم
ماهیت بیشعوری
” من خوبم، تو بیشعوری”
کاردینال پوشینگ
دو بیشعور تحت درمان ممکن است درباره ی تعریف بیشعوری اختلاف نظر داشته باشند و طبیعی هم هست اما در نهایت هر دو قبول دارند که بیشعورند و از این رو می توانند با هم بحث کنند از احساسات شان حرف بزنند و علایق مشترک شان را با هم در میان بگذارند. عوامل و اشتراکات بسیاری وجود دارد که در مجموع ماهیت بیشعوری را تشکیل می دهند.
بهتر است این عوامل مشخص شود تا بیشعورها را بهتر بشناسیم. در هنگام مطالعه ممکن است کشف کنید که خودتان هم بیشعورید و تا حالا نمی دانستید .اشکالی ندارد و اصلا به این معنا نیست که آدم بی ارزش، فاسد و علیلی هستید، بلکه صرفا به این معناست که بیشعورید. درک درست این مسئله شانس بهبودی را بالا میبرد.
بیشعورها را نباید بابت بیشعوری شان سرزنش کرد. بیشعورها مرضی گرفته اند که باعث شده از جامعه طرد شوند اما با این حال می توانند شفا پیدا کنند .هر چه مشکل زود تر کشف شود معالجه آن ساده تر است.
بیشتر افراد خودشان هم از بیشعوری بدشان نمی آید. یک دلیل ساده گرایش آدمها به بیشعوری این است که با بیشعوری زودتر می توان به هدف و منظور رسید.
به خاطر آنکه در اجتماع همیشه به کسانی که زودتر از دیگران به چیزی دست مییابند پاداش داده می شود اینطور به نظر میرسد که بیشعورها آدمهای موفق و پیروزی اند. نسل جدید بیشعور ها را موفق تر می بیند و با این دیدگاه احمقانه خود را تحت تأثیر بیشعوری قرار میدهد. متاسفانه بی شعوری حد و مرز نمی شناسد.
بدبختی اینجاست که بیشتر بیشعورها به هر جان کندنی باشد از پس کار و زندگی زناشویی شان برمیآیند و نتیجه بیشعوری ایشان بسیار دیر ظاهر می شود به نحوی که رونده نابودیشان ۲۰ تا ۳۰ سال به طول می انجامد اما از همان روز نخست اثر خود را میگذارد.
آدم بیشعور سعی میکند که با تسلط بر دیگران به زندگی خودش مسلط باشد. اما سرانجام تمام این تلاش ها برای پنهان کردن اشکال ها و تقصیر ها شکست می خورد و مشکلاتی که دو یا سه دهه روی هم انباشته و پنهان شده است بیرون می زند.
بعضی از خصوصیات بیشعورها را دقیقتر بررسی میکنیم:
مراقبت خواهی:
همیشه باید عدهای مثل نوکر دست به سینه از بیشعورها مراقبت کنند.
اعتقاد دارند که تمام آدم های روی کره زمین وظیفه دارند که خواسته های آنها را برآورده و اسباب عشرتشان را فراهم کنند.
ناراحت تر می شوند اگر کسی از آنها بخواهد به فکر خودشان باشند.
هرنوع وظیفه ای نزد آنها حکم توهین شخصی دارد به همین دلیل بچه ها همیشه برای آنها ناخوشایند.
از مشکلات دیگران خوشحال می شوند زیرا در این مواقع توجیهی برای اشتباهات خودشان می یابند.
از دیگران انتظار دارند که خواسته های آنها را پیشبینی کنند حتی اگر شده با بو کردن کف دستشان.
با دقت حواسشان هست که به دیگران بفهمانند به آنها بدهکارند.
طوری به دیگران کمک میکنند که از آن هرگز از آنها چیزی نخواهند.
اعتماد به نفس:
بیشعورها از خود ممنونند .
ایمان دارند که موهبت الهی برای جهانیان اند.
به خودشان قبولانده اند که هرگز اشتباه نمی کنند.
همیشه میتوانند کسی را پیدا کنند که تقصیرات شان را گردن او می اندازند .
در خرج کردن پول دیگران خبره اند.
در هر کاری که حرفش به میان بیاید خبره اند.
انتظار دارند که اگر پرستش نمی شوند دست کم به شدت ستایش شود.
باور دارند همه می خواهند از نظرات آنها در مورد همه چیز مستفیض شوند.
احساس می کنند که خدا با آنها و کرده تا هرکس را که عقیده متفاوت با آنها دارد مجازات کنند.
اعتماد به نفس خودشان را با تحقیر و استهزای دیگران تقویت می کنند.
سوء استفاده:
بیشعورها می توانند از دیگران سوء استفاده کنند اما کسی نمی تواند از آنها سوءاستفاده کند مگر یک بیشعور بزرگتر.
تهاجم:
بیشعورها اصولا نسبت به همه چیز حالت تهاجمی دارند.
وقتی که صبح از خواب برمی خیزند
هنگامی که از آنها انتقاد شود
موقعی که اقتدار شان را به چالش بکشند
موقعی که احساس با نرم تسلط شان بر دیگران کمتر شده است
وقتی که فرمان چیزی در دستشان قرار بگیرد
وقتی قرار شود قسط عقب مانده شان را بپردازند
زمانی که مچشان را در هنگام خلافکاری بگیرند
تعصب فکری:
موارد زیر در دغدغه اصلی و مشغولیت ذهنی بیشتر بیشعورها است:
توانایی شان در این که بتوانند همیشه خود را صاحب قدرت و برتری نشان بدهند
وجهه شان، تمام وجود آنها وجهه است و اگر وجهه شان را از دست بدهند چیز دیگری برای شان باقی نمی ماند.
اطمینان از اینکه همیشه کسی هست که بتوان گناهان را به گردن او انداخت. یکی از دلایل اصلی ازدواج و بچه دار شدن بیشعورها همین است.
دشمنانشان و اینکه دارند چه کار می کنند
دوستانشان و اینکه دارند چه کار می کنند
حساب و کتاب دقیق بدهکاری های دیگران به آنها
اطمینان از اینکه عالم و آدم بفهمند که ماشین آنها از مال همسایه ها شان بهتر است
اطمینان از اینکه مبادا آدم معمولی محسوب شوند.
وقاحت:
بیشعورها هرگز برای هیچ چیزی در صف نمی ایستند و همیشه راهی برای جا زدن خود در آن پیدا میکنند
هیچ گاه خواهش نمی کنند همیشه دستور میدهند
هرگز تحسین نمیکنند مگر آنکه بخواهند با تحسین یک نفر دیگر به بچه شان سرکوفت بزنند و بگویند تو چرا نمی توانی مثل او باشی
فقط با یک لحن حرف میزنند: نیش دار
داد میزنند البته اگر تشخیص بدهند که لازم نیست هوار بکشند
دوست دارند که کار دیگران را به اسم خودشان ثبت کنند
تا زمانی که پاسخ حملات شان را ندهید حمله می کنند
صحنه وقوع تصادف را به هم نمی زنند فقط به شرطی که توی ماشین کرده باشند
اعتقاد دارند که نزاکت یک سری قواعد است که ساخته شده تا فقط دیگران در مورد آنها به جا بیاورند
معتقدند روزی خوب است که در آن روز مجبور نشوند به دیگران چیز خوبی بگویند
تسلط بر دیگران:
بیشعورها برای تداوم این احساس تسلط:
قوانین را بر حسب حد بیشتر بهره کشی از دیگران دست کاری می کنند.
معتقدند همه باید از این قوانین پیروی کنند به استثنای خودشان.
برساس منافع و سیاستهای خودشان قواعد را دائم تغییر میدهند. این کار باعث می شود که هر وقت لازم شد به آسانی دیگران را سرزنش کنند.
با تملق و چاپلوسی سعی می کنند به مقامات بالاتر برسند.
دوروبر خودشان را پر از آدمهای چاپلوسی میکنند که جز تملق کار دیگری بلد نیستند.
عاشق این هستند که به دیگران یادآوری کنند مسئولیت خطیری بر عهده دارند
به بچه های شان اینطور تلقین می کنند که وظیفه و اصلاً تنها کارکرد آنها این است که پدر و مادرشان را سربلند کنند .
شادمانی و شوخ طبعی:
بیشعورها می توانند:
پوز خند بزنند
ریشخند کنند
به بدبختی دیگران بخندند
وقتی که تیز بازی در می آورند از شادی در پوست خود نگنجند
با استهزا همدیگر را به لجن بکشند
اما به هیچ وجه نمی توانند در کنار دیگران شاد باشند یا با شوخ طبعی دیگران را شاد و خوشحال کنند. به ویژه ظرفیت شوخی با خودشان را ندارند.
انکار:
بیشعورها:
معتقدند که هیچ اشکال و مشکلی ندارند
معتقدند که هرگز اشتباه نمی کنند
وانمود می کنند که هرگز باعث و بانی مشکلات نبوده و نیستند
گفتن هر گفته ای را که بخواهد علیه شان استفاده شود انکار می کنند
از نقد سازنده استقبال می کنند اما هر نقدی را که به نفعشان نباشد مغرضانه و مخرب توصیف می کنند
نیازی به پرهیز از تناقض احساس نمیکنند. البته تابع سیاست یک بام و دو هوا هم نیستند بلکه به تعداد مورد نیازشان برای هر بامی چندین هوا تولید می کنند.
معتقدند که حقیقت فقط ابزاری است در خدمت راحتی و آسودگی آنها
فکر می کنند که اخلاق کلمه ای است کاملاً چرند و بی معنی.
ارعاب:
بیشعورها:
از دیگران انتظار دارند که اسباب عیش آنها را فراهم آورند
هر کسی را که به اندازه ی کافی احمق باشد برده خود می کنند
از اینکه بیشعور دیگری بخواهد برده آنها را از چنگشان بقاپد واهمه دارند
همیشه آماده ترساندند
همیشه میکوشند که در تجاوز به حقوق دیگران از حقوق عادلانه ای برخوردار باشند
اگر به قدرت برسند شبیه عیدی امین خواهند شد
عشق:
بیشعورها عاشق این چیزهایند:
خودشان
موقعیتشان
ثروت
مقامشان
ماشین شان
علمشان( اگر تحصیل کرده باشند)
نظراتشان
تعصبات شان
نفرت ورزیدن.
بیشعورها عشق شدیدی به داشتن این چیزها دارند:
قدرت
شهرت
هر چیزی که مال آنها نیست
فداکاری:
کلمه ای است که در قاموس بیشعورها معنای ندارد مگر به این مفهوم که دیگران تسلیم خواسته های آنها بشوند. هرگز از هیچ بیشعوری نخواهید که چیزی را رها کنند حتی اگر واقعاً به نفعش باشد. بیشعورها ذاتا اهل رها کردن نیستند و اصولاً نمی توانند چیزی را از دست بدهند.
ارتباط:
بیشعورها وقتی که ارتباطی با دیگران برقرار می کنند:
عیب جویی می کنند
خودشان را بزرگ نشان میدهند
آن چیزی را که منظورشان است نمیگویند
آن چیزی که میگویند مرادشان نیست
خودشان هم معنای حرفشان را نمی فهمند
اهمیتی به دانسته های دیگران نمی دهند و طوری حرف میزنند انگار که همه با آنها موافقند
برای حفظ کردن خودشان دروغ می گویند
برای تخریب دیگران دروغ می گویند
برای مزه اش دروغ می گویند
بنا به عادت دروغ میگویند
واقعیات را تحریف میکنند
گزارش ها و آمار را انگولک می کنند
همیشه با احساساتشان صادقند البته مادامی که احساساتشان مملو از عصبانیت، ناراحتی و خشم باشد
هرگز نظر کسی را جویا نمی شوند مگر اینکه قصد دزدیدن ایده های او را داشته باشند
هر وقت که ذره ای احساس کنند حقشان خورده شده کولی بازی در می آورند
هر وقت دیگران متوجه شوند آنها حق شان را خورده اند یا به آنها ظلم کرده اند سریعا موضوع را عوض میکنند.
گوش دادن:
بیشعورها شنونده های خوبی اند. آنها در کسب ضعفها و نقایص دوستان، همکاران و دشمنانشان مهارت دارند تا از این اطلاعات در زمان مناسب سواستفاده کنند.
رواداری و مدارا:
در نزد آدم بیشعور رواداری یعنی:
هر چیزی را که آنها اراده کنند روا بدارید
هر نظر و ایده مزخرفی را که دارند روا بدانید
هرچیزی که اشتباه است حاصل کار شماست
هر کسی که بخواهد به آنها برسد باید نابود شود.
اعتماد:
تنها چیزی که میتوان در انجامش به بیشعورها اعتماد داشت دروغگویی و دسیسه چینی در مورد هر چیزی است که گمان می کنند به آن علاقه دارند پس اگر نداشته باشد.
خشم:
بیشعورها در مواقع زیر عصبانی میشوند:
صبح که از خواب بیدار می شوند
روزنامه صبح دیر برسد حتی اگر مشترک نباشند
قهوه شان سرد باشد
دیگران دستورهای آنها را با دقتی که گفته اند انجام ندهند
دیگران دستورهای آنها را با دقتی که گفته اند انجام بدهند اما همین امر باعث خراب شدن وجهه آنها بشود
دیگران نتوانند پیشبینی کننده که آنها چه می خواهند حتی اگر خودشان هم نداند
بیرون باران باشد
بیرون آفتابی باشد
کسی در حرفشان چون و چرا کند
کسی تناقض شان را رو کند
کسی نباشد که تقصیر اشتباهاتشان را گردن او بیاندازند
کسی بخواهد آنها را برای کاری که کرده اند سرزنش کند
دوستی از آنها تقاضای وام کند
دوستی بخواهد طلبش را از آنها بگیرد
دیگران از آنها توقع داشته باشند که مسئولیت شناس باشند
بچه هایشان مثل بچه ها رفتار کنند
بچه هایشان مثل بزرگترها رفتار کنند
دیگران از آنها توقع داشته باشند که مثل آدم های بالغ رفتار کنند
همسرشان از اظهار علاقه های ساختگی شان خسته شود
کسی که با او رابطه دارند از اظهار علاقه های ساختگی شان خسته شود.
رابطه جنسی:
چنین چیزی برای بیشعورهای یعنی اینکه:
رابطه جنسی دارند اما نمیتوانند از آن لذت ببرند. این مسئله به ویژه در مورد زنان صادق است
رابطه جنسی دارند اما نمی گذارند همسرشان از آن لذت ببرد. این مسئله به ویژه در مورد مردان صادق است
رابطه جنسی را به عنوان ابزاری برای تسلط بر همسرشان به کار میبرند معمولا با تظاهر به سردرد
رابطه جنسی را به عنوان ابزاری برای تنبیه همسرشان به کار میبرند عموما با تظاهر به تمایل نداشتن
رابطه جنسی مهم نیست مگر اینکه در حین آن بتوانند کتک کاری کنند
رابطه جنسی دارند اما هرگز درباره اش حرف نمی زنند
درباره رابطه جنسی حرف می زنند اما هرگز تجربه اش نکرده اند
سر لجبازی تصمیم میگیرند که با وجود زندگی مشترک مجرد بمانند
با خیانت چندان مشکلی ندارند منتها از جانب خودشان.
غر زدن:
بیشعورها در موارد زیرغر می زنند:
وقتی که دیگران پولی به دست بیاورند
وقتی که خودشان پولی به دست بیاورند
درباره واقعیت که باید برای امرار معاش کار کرد
درباره طول مدتی که بیکار شده اند
درباره هوا
درباره اقتصاد
به خاطر کم توجهی بچه هایشان به آنها
به خاطر پرتوقعی والدینشان. (ما که آنها را خانه سالمندان گذاشتیم توقع دارند که به دیدن شان هم برویم؟)
از این که در جریان وصیت نامه پدر بزرگ شان سرشان بی کلاه مانده
برای سیاست های جهانی حتی اگر هیچ دخلی به آنها نداشته باشد
برای اینکه چرا به نظر نمیآید هیچ کس از آنها خوشش بیاید
از دست آدم هایی که مدام در حال غر زدنند.
شراکت:
بیشعورها آماده اند که دیگران را در این جور چیزها شریک کنند:
بدبختی هایشان
تقصیرها
تعهدات
نگاه کسالت بارشان به زندگی
اضطراب
چرند گفتن
نظراتشان
تبخالشان
در مقابل چند چیز کوچک هم هست که بیشعورها دوست ندارند با دیگران در آنها شریک شوند از جمله:
ستایش و تحسین
وقتشان
قدرت
پول
لحظات پیروزی و موفقیت
فرصت ها
ایده های خوب
دوستی
توجه دیگران
سخنان محبت آمیز.
تناقض و معما:
بیشعورها:
معمولاً در همان حالی که دارند عهد شکنی می کنند و دروغ میگویند ادعای تعهد و صداقت دارد.
هنگامی که دارید صورت حساب شان را می پردازید از استقلال و مناعت طبع خودشان حرف میزنند.
وقتی که تمام رشته های تان را پنبه می کنند مدعی اند به خاطر خود شما این کار را کرده اند.
هیچ وقت به اندازه وقتی که دارند راجع به موضوعاتی حرف میزنند که هیچ اطلاعی درباره شان ندارند خود رای و یک دنده نیستند.
مدعی اند که عاشق خدا و دشمن شیطان اند در حالیکه از رفتارشان انکار اولی و ارادت به دومی آشکار است.
استهلاک:
علائم اصلی فرسودگی ناشی از بی شعوری این هاست:
از غرولند دائمی و بی وقفه خسته میشود
دیگر به چرند های خود اعتقاد راسخ ندارند
شروع میکنند به نامه نوشتن به سنگ صبور مجلات
بیشتر از گذشته خواب نابودی تمام دشمنانشان را میبینند
هر روز بیش از پیش به این واقعیت پی میبرند که مردم از آنها خوششان نمیآید
هر روز بیش از پیش به این واقعیت پی می برند که حتی آدم هایی که با آنها ابراز عشق و علاقه می کنند هم از آنها خوششان نمی آید
هرروز به سوءظن بیشتری دچار میشوند: ” وای خدا… نکنند من آدم بی شعوری ام؟!”
درمان می تواند فرح بخش باشد. این ادعا شاید برای بیشعور های معمولی عجیب به نظر برسد اما واقعیت این است که زندگی بدون عصبانیت، تقلب، دروغ و دسیسه چینی لذت بخش تر است. در ابتدای درمان فرد بیشعور گیج و منگ است و تنها چیزی که برایش روشن است این است که زندگی اش تهی و پوچ است. اما این احساس پوچی کمکم بهبود می یابد و به جایش شعور و انسانیت جایگزین می شود.
تمرین ها
1- فهرستهایی را که در این فصل ارائه شده مرور کنید. هر ویژگی را که جزء خصوصیات عادی شما با عدد ۲ مشخص کنید و اگر اصلا در شما وجود ندارد به آن عدد ۰ بدهید. به حالت بینابینی هم 1 بدهید. سپس عددها را جمع بزنید. اگر حاصل جمع بیشتر از ۱۰۰ شد حتما برای ادامه زندگی به فکر قطب جنوب یا جهنم دره ای دور افتاده باشید.
2-برای هر یک از رفقایتان هم این آزمون را انجام دهید. اگر همه آنها امتیاز بیشتر از ۱۰۰ کسب کردند در نظر داشته باشید که “کند هم جنس با هم جنس پرواز” !
3-فکر میکنید اگر کسی زندگی نامه شما را می نوشت چند نفر آن را باور میکردند و واقعی می دانستند و چند نفر می کردند که هجویه ای مسخره و مبتذل است؟
کتاب بيشعوري-نويسنده خاوير کرمنت-مترجم محمود فرجامی-انتشارات تيسا-خلاصه شده توسط مريم درياگرد
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.