مراحل درمان بیشعوری(پذیرفتن)
” جنون گاوی را که ریشه کن کنید، گاوها باقی می مانند”.
بن، یک بیشعور در حال درمان
سخت ترین مرحله در درمان و ترک بیشعوری
همان مرحله نخست است؛
یعنی پذیرفتن بیشعور بودن.
در بیشتر مواقع تا رسیدن به لحظه سرنوشتساز پذیرش، بیشعور بحران هایی چون ورشکستگی، طلاق،
اخراج از کار، بیماری لاعلاج، مرگ نزدیکان، یا بدتر از همه ضایع شدن به
وسیله یک بیشعور تر از خود را از سر گذرانده است.
در این وضعیت بر اثر صدمات و جراحات وارد شده در زندگی سیستم دفاعی
بیشعور به شدت تضعیف شده است.
دستاویز های معمول مثل دلیل تراشی، عذرخواهی، جیغ زدن، تقصیر را به گردن دیگران انداختن،
دروغ گفتن و غر زدن دیگر کفاف بیشعور را نمی دهد.
سرانجام در نهایت ناامیدی و پریشانی با خودش رو در رو می شود او بیشعور است!
اگر رسیدن به این مرحله کشف حقیقت واقعی و طبیعی باشد حس آزادی
مسرت بخشی پس از آن بیشعور را در بر میگیرد.
به این مرحله با زور نمی توان رسید متاسفانه این چیزی است که اعضای خانواده،
همکاران و دوستان معمولا در نظر نمی گیرند.
آنها در رویارویی با اعمال و رفتار یک بیشعور بدون ملاحظه میگویند: “تو بیشعوری”،
اما تا زمانی که بیشعور برای شنیدن این جمله آمادگی لازم را نداشته باشد یک گوشش در است و آن یکی دروازه.
این همان چیزی است که در روانپزشکی به آن انکار می گویند.حتی پس از لحظه جادویی پذیرش بیشعوری،
بازهم انکار همواره به عنوان تهدیدی در سراسر طول درمان بیشعوری وجود دارد.
او باید فورا دست به کار شود تا مبادا عادات قدیمی اشکال گیری و سرزنش کردن اش دوباره سر بر آورند.
بیشعوری ربطی به سواد ندارد، به رفتار آدم ربط دارد.
من مجبور شدم که از پوسته موفقیتهای ظاهری آن گذر کنم و با نادیده گرفتن آنها آنقدر به جستجو ادامه بدهم
تا پوچی خودم را پیدا کنم و به این حقیقت رسیدم که ریشه بیشعوری من
در پوچی شخصیتی است که مثل چاله همه چیز را در خود میکشد.
بعدها بود که فهمیدم که من از سالها پیش توی آن افتاده بودم حالا واقعاً داشتم از آن بیرون می آمدم.
در پزشکی به این تجربه “بیرون کشیدگی” می گویند.
تجربهای که طی آن به این واقعیت پی می برید که چگونه تمام زندگی تان به چاله ای مکیده شده بوده است.
اگر بیشعوری بتواند این مرحله سخت را با موفقیت پشت سر بگذارد،
می تواند به مرحله بعدی درمان یعنی پشیمانی برود.
چنین عملیات سنگینی قاعدتا بی شعور را ضعیف و بیچاره می سازد. دنیای او زیرورو می شود.
من نفوذناپذیر و آهنین او در معرض زنگار و پوسیدگی قرار گرفته است
و بدتر از همه اینکه وجدان او شروع می کند به بیدار شدن.
این موقعیت خطیرترین موقعیت برای بیشعور است، زیرا در لبه آدم شدن قرار گرفته است.
زمان وحشت ودودلی فرا میرسد. اگر در این مرحله،
دوستان و درمانگرهای حرفه ای از بی شعور حمایت و مراقبت نکنند،
ممکن است کل فرایند درمان تباه شود. با تمام این اوصاف بی شعور میتواند با شهامت، عقلانیت،
بخت و کمک خدا و دوستان، بر این نقصان عظیم شخصیتی فائق آید. این مرحله پایانی هیچ گاه پایان نمی پذیرد.
بیشعور تحت درمان باید هرگز از یاد نبرد که زمانی بیشعور بوده است
و اگر مراقبت نکند، ممکن است دوباره بی شعور شود.
او نمی تواند همیشه به کمک ها و مراقبت های دیگران متکی باشد
و بنابراین باید مشکلش را از ریشه حل کند. باید باشعور شود و با شعور بماند.
هدف درمان این است: آدم شدن وشعور داشتن.لزومی به تقدس و تعالی نیست،
همین که شخص در حد معمول شعور، شخصیتی قابل دوست داشتن و رفتار معقولانه ای داشته باشد، کافی است.
تمرینات
1- چه مدت واقعیت را انکار می کردید تا اینکه بالاخره قبول کردید که بیشعورید؟
2-چند نفر باشعور می شناسید؟ خصوصیات معمولی آنها چیست؟
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.