جستجو برای:
  • خانه
  • دوره ها
    • دوره مهندسی ذهن و نبوغ مالی
    • عرصه های تولید ثروت و تحلیل تکنیکال
    • تحلیل بنیادی و مدیریت سرمایه
    • معامله گری به سبک دکتر ماجد
    • ثروت سازی در بیت کوین، بلاکچین و ارزهای دیجیتال
    • دوره کارآفرینی مقدماتی
    • دوره کارآفرینی موفق 2
    • دوره تکنسین ان ال پی
    • دوره مهندسی ان ال پی
    • دوره اناگرام پایه
    • دوره اناگرام پیشرفته
  • محصولات
  • مقاله ها
    • رهبری و مدیریت
    • کسب و کار
    • سرمایه گذاری
    • سلامت
    • بازارهای مالی
    • زندگی نامه
  • رسانه موفقیت
    • پادکست
    • آموزش ویدیویی
  • جعبه ابزار مالی
    • ابزارهای بورس تهران
    • ابزارهای بازار مالی بین الملل
    • دانش نامه مالی
  • درباره ی ما
    • تماس با ما
    • بیو گرافی دکتر ماجد
مدرسه موفقیت
ورود
[suncode_otp_login_form]
گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟
مدرسه موفقیت
  • خانه
  • دوره ها
    • دوره مهندسی ذهن و نبوغ مالی
    • عرصه های تولید ثروت و تحلیل تکنیکال
    • تحلیل بنیادی و مدیریت سرمایه
    • معامله گری به سبک دکتر ماجد
    • ثروت سازی در بیت کوین، بلاکچین و ارزهای دیجیتال
    • دوره کارآفرینی مقدماتی
    • دوره کارآفرینی موفق 2
    • دوره تکنسین ان ال پی
    • دوره مهندسی ان ال پی
    • دوره اناگرام پایه
    • دوره اناگرام پیشرفته
  • محصولات
  • مقاله ها
    • رهبری و مدیریت
    • کسب و کار
    • سرمایه گذاری
    • سلامت
    • بازارهای مالی
    • زندگی نامه
  • رسانه موفقیت
    • پادکست
    • آموزش ویدیویی
  • جعبه ابزار مالی
    • ابزارهای بورس تهران
    • ابزارهای بازار مالی بین الملل
    • دانش نامه مالی
  • درباره ی ما
    • تماس با ما
    • بیو گرافی دکتر ماجد
ورود/ثبت نام
0

وبلاگ

مدرسه موفقیت > مقاله > موفقیت > اجازه ندهيد كه هيچ‌كس رؤياهايتان را بدزدد!

اجازه ندهيد كه هيچ‌كس رؤياهايتان را بدزدد!

7 آبان 1395
ارسال شده توسط مریم دریاگرد
موفقیت

«جك كانفيلد» داستان جالب و آموزنده‌اى را نقل مى‌كند كه بسيار زيبا و تأمل‌برانگيز است! او مى‌گويد: دوستى به نام «مونتى رابرتز» دارم كه صاحب يك مزرعه بزرگ پرورش اسب در «سان سيدر» است. بار آخرى كه آنجا بودم، او داستان زندگى مرد جوانى را برايم تعريف كرد كه تا مدت‌ها ذهن مرا به خود مشغول كرد!

داستانش به مرد جوانى برمى‌گشت كه پسر يك مربى اسب بود… يك روز در مدرسه از پسر خواستند در مورد اينكه در آينده دوست دارد چكاره شود، انشايى بنويسد. آن شب او اهداف زندگى‌اش را و اينكه مى‌خواهد صاحب يك مزرعه پرورش اسب شود، در هفت صفحه شرح داد. او روياهايش را با جزئيات بسيار دقيقى توضيح داد و حتى نقشه‌اى از يك مزرعه ۵۰ هكتارى را كشيد و جاى تمام ساختمان‌ها، اسطبل‌ها و زمين‌هاى تمرين و پرورش اسب را روى آن مشخص كرد. سپس نقشه دقيقى از يك خانه ويلايى هزار مترى كشيد كه در همان مزرعه واقع مى‌شد.

او با جان و دل روى اين پروژه كار كرد و روز بعد آن را به معلمش تحويل داد. دو روز بعد، وقتى برگه‌هايش را تحويل گرفت، روى صفحه اوّلش نوشته شده بود: «خيلى بد!».

پسر رؤيايى داستان ما، پس از كلاس به سراغ معلم خود رفت و از او پرسيد كه براى چه روى برگه‌اش نوشته «خيلى بد!»؟ معلم پاسخ داد: چون رويايى دست نيافتنى است! تو پولى ندارى؛ از خانواده‌اى سرگردان و بى‌خانمان هستى و هيچ پشت و پناهى هم ندارى… تملّك مزرعه پرورش اسب پول زيادى مى‌خواهد؛ بايد پول زيادى بابت خريد زمين و خريد اسب‌هاى اصيل كه بتوانى از زاد و ولد آنها اسب پرورش بدهى پرداخت كنى. ضمنآ، براى بناى ساختمان‌ها و اسطبل‌ها هم مبلغ هنگفتى بايد پول هزينه كنى؛ همان‌طور كه مى‌بينى، تو هرگز نخواهى توانست چنين كارى بكنى و بعد اضافه كرد: فرصت ديگرى به تو مى‌دهم. اگر در مورد هدف دست‌يافتنى‌ترى بنويسى، نمره‌ات را تغيير مى‌دهم.

پسر به خانه برگشت و در مورد صحبت‌هاى معلمش فكر كرد. در نهايت به سراغ پدرش رفت و از او پرسيد، بهتر است چكار كند. پدرش گفت: تو بايد خودت در اين مورد تصميم بگيرى، هر چند كه فكر مى‌كنم اين تصميم‌گيرى براى آينده‌ات بسيار مهم است.

سرانجام پس از يك هفته فكر كردن، پسر همان اوراق را به معلم بازگرداند و هيچ تغييرى در آنها ايجاد نكرد، فقط روى يك برگه نوشت: «شما مى‌توانيد نمره بدى برايم منظور كنيد ولى من ترجيح مى‌دهم رؤياهايم را حفظ كنم!» و بعد آن برگه را به همراه بقيه ورقه‌ها به معلمش داد.

سپس «مونتى» رو به من كرد و گفت: اين داستان را برايت تعريف كردم، چون تو هم اكنون در خانه ۱۰۰۰ مترى من، وسط يك مزرعه ۵۰ هكتارى پرورش اسب قرار دارى. من هنوز اوراق مدرسه را حفظ كرده‌ام و مى‌توانى قاب شده آنها را روى شومينه ببينى… سپس ادامه داد، بهترين قسمت داستان چند سال پيش اتفاق افتاد كه همان معلم، ۳۰ دانش‌آموز را براى اردوى يك هفته‌اى به مزرعه‌ام آورد.

وقتى داشتند مى‌رفتند، رو به من كرد و گفت: راستش مونتى، الان مى‌فهمم زمانى كه معلمتان بودم، بعضى وقت‌ها رؤياهاى شاگردانم را مى‌دزديدم. طى آن سال‌ها رؤياهاى بسيارى از بچه‌ها را دزديدم، ولى خوشبختانه تو آنقدر سرسخت بودى كه تسليم نشدى.

نتيجه:

اجازه ندهيد كه كسى رؤياهايتان را بدزدد! فركانس قلبتان را دنبال كنيد…

تو همانى هستى كه باور دارى.

ميگل روئيز

برگرفته از جلد سوم کتاب «تـو، تــویی؟!»

برچسب ها: داستانداستان آموزندهداستان جك كانفيلدداستان رؤياهارؤياهارسیدن به رؤياها
قبلی هيچ‌چيز ارزش شكستن دلى را ندارد
بعدی قيمت دين!

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.

نوشته‌های تازه
  • قوانین ساخت انضباط، 5 مهارت ضروری
  • 9 عادت ساده که وجه تمایز فقیر و ثروتمند هستند
  • 3 رکن کاهش استرس
  • اگر واقعاً می خواهید بهترین نسخه از خود شوید، این 10 عادت را کنار بگذارید
  • 4 نکته برای رفع اختلاف
درباره ما
به پرتال تخصصی  کار برای زندگی موفق، خوش آمدید. هدف ما در این سایت فراهم آوری همه آن چیزی است که شما احتیاج دارید تا شاهد موفقیت همه جانبه در زندگی، امور مالی و کسب و کار خود باشید. باور کنید برای ما ساده نبود، دم از چنین ادعایی بزنیم. اما وقتی لطف خداوند را در دگرگون شدن اوضاع زندگی خود پس از آشنائی و بکار گیری این روشها از 20 سال پیش دیدیم، سکوت را جایز ندیدیم و رفته رفته سعی در بازگوئی و آموزش این روشها نمودیم در یک کلام هر انسان تصوری از خودش و دنیای اطراف خودش دارد که تعیین کننده آن چیزی است که خواهد شد. و با تغییر این تصویر ذهنی دنیای فرد نیز تغییر می کند. شما چه باوری از خود، از خدای خود و از اطرافیان خود دارید؟
تماس با ما
تلفن:
+98 21 8821 0538
فکس:
+98 21 8806 3197
موبایل:
+98 902 24 24 911
ایمیل:
info@wfl.ir
آدرس
تهران، ونک، خیابان ملاصدرا، خیابان شیراز شمالی، جنب بانک ملی، کوچه نرگس، برج پاپلی، طبقه ۶، واحد ۶۰۴
©1376-1402 مدرسه موفقیت